توسعه فردی

چرا خود مدیریتی کلید موفقیت است و چگونه می توان موفقیت خود را بهبود بخشید

خود مدیریتی توانایی ما برای مدیریت رفتارها، افکار و احساساتمان به شیوه ای آگاهانه و سازنده است.

فردی که مهارت های خود مدیریتی قوی دارد می داند که در موقعیت های مختلف چه باید بکند و چگونه رفتار کند. به عنوان مثال، آنها می دانند چگونه عصبانیت خود را کنترل کنند، زمانی که داور به ناعادلانه فرزندشان را در یک بازی کوچک لیگ فرا می خواند. آن‌ها می‌دانند چگونه هنگام کار از خانه از عواملی که حواس‌شان پرت می‌شود اجتناب کنند، بنابراین می‌توانند تمرکز خود را حفظ کنند و سازنده بمانند. آنها می دانند که برای رسیدن به اهداف تناسب اندام خود باید چه کاری انجام دهند و آنها را دنبال می کنند.

خود مدیریتی به این معنی است که مسئولیت شخصی خود را در جنبه های مختلف زندگی خود درک می کنید و آنچه را که برای انجام این مسئولیت نیاز دارید انجام می دهید.

خود مدیریتی و رابطه آن با هوش هیجانی

عبارت خود مدیریتی ریشه ای در نظریه در مورد هوش هیجانی دارد، امکان دارد از این عبارت نیز به عنوان خود تنظیمی یاد شود. خود تنظیمی برای خودآگاهی پشتیبانی میشود، این عبارت به ما این امکان را می دهد تا به خواسته ها، احساسات و افکارمان دسترسی آگاهانه داشته باشیم. هنگامی که از این موارد آگاهی کامل به دست آوردیم ، میتوانیم به راحتی آنها را کنترل کرده و از آنها بیانی مناسب داشته باشیم. افرادی که در خود تنظیمی و خودآگاهی به خوبی توسعه یافته باشند، در موقعیت مناسبی از مهارت های خود مدیریتی قرار دارند که میتوانند از آنها در سفرهای شخصی و کاری حمایت کنند.

چرا خود مدیریتی در یک سازمان بسیار مهم است؟

از منظر سازمانی، توانایی اعضای تیم برای خود مدیریتی برای عملکرد مؤثر سازمان حیاتی است. محیطی را تصور کنید که اکثریت افرادی که در آن کار می کنند قادر به انجام وظیفه، استراتژی و برنامه نیستند. این امر تکمیل پروژه ها را بسیار چالش برانگیز می کند.

وقتی در مورد توانمندسازی کارکنان در سراسر سازمان برای نوآوری بیشتر و کارآمدتر صحبت می کنیم، خود مدیریتی اهمیت بیشتری پیدا می کند. هنگامی که هر یک از اعضای تیم مسئولیت ها، اهداف و آنچه برای دستیابی به آنها لازم است را درک کنند، می توانند تصمیمات بهتری بگیرند و سهم خود را برای رسیدن به اهداف تیم و سازمان انجام دهند. بخشی از خود مدیریتی مؤثر با توانمندسازی این است که کارکنان تصمیمات خوبی در مورد زمان جستجوی کمک یا ورودی اضافی بگیرند.

7 مهارت برای افزایش توانایی های خود مدیریتی

آیا تا به حال متوجه شده اید که تا دیر وقت بیدار می مانید تا یک قسمت دیگر از برنامه تلویزیونی مورد علاقه خود را تماشا کنید، حتی زمانی که می دانید روز کاری پرمشغله ای در پیش دارید؟ آیا تا به حال مهلتی را از دست داده اید زیرا یک پروژه بزرگ را برای مدت طولانی به تعویق انداخته اید؟ آیا تا به حال از یکی از گزارش های مستقیم خود به دلیل عدم تکمیل یک پروژه طبق راهنمایی خود ناامید شده اید؟

اینها همه نشانه هایی هستند که ممکن است نیاز داشته باشید روی قابلیت های خود مدیریتی خود کار کنید. خود مدیریتی را می توان با تسلط بر این مهارت های مرتبط آموخت و اصلاح کرد:

شفافیت نقش کسانی که نقش روشنی دارند می دانند وظایف ما چیست، کار ما برای چه کسانی اهمیت دارد و چگونه ما را می سنجند. ما همچنین می دانیم که برای انجام کار خود به چه کسانی وابسته هستیم. به طور خلاصه، ما درک خوبی از اینکه چگونه در سیستم قرار می گیریم و اینکه چگونه کارمان در خدمت سازمان است، داریم.

بیایید به عنوان مثال داستان ابراهیم را دنبال کنیم. ابراهیم مدیر محصول یک ارائه دهنده نرم افزار است. او می داند که کارش توسعه برنامه ها و استراتژی های محصول برای رفع نیازهای بازار است و محصولاتی که ایجاد می کند بر موفقیت تیم فروش تأثیر می گذارد. او همچنین می‌داند که تیمش محصولات را نمی‌سازد، بنابراین برای تبدیل الزامات عملکردی خود به محصولات به تیم توسعه وابسته است.

همسویی هدف: موفقیت سازمانی متکی به همکاری اعضای تیم برای رسیدن به یک هدف مشترک است. برای اینکه این کار با تیمی از افراد خود مدیریت کار کند، هر یک از ما باید تصویر بزرگ را درک کرده و اهداف خود را با اهداف سازمان هماهنگ کنیم. این به ما این امکان را می دهد که در مسیر خود باقی بمانیم و آنچه را که برای آن کار می کنیم حفظ کنیم.

در مثال ما، ابراهیم با تیم اجرایی خود ارتباط برقرار می‌کند و می‌آموزد که استراتژی کلیدی برای سال انتقال «بازار بالا» به فضای سازمانی است و سرمایه‌گذاری سرمایه‌گذاری باید بر این قابلیت جدید متمرکز شود. سپس ابراهیم می‌داند که باید نیازهای منحصربه‌فرد آن بازار را درک کند و شروع به توسعه برنامه‌ای برای ایجاد قابلیت‌های جدید برای رفع آنها کند.

برنامه ریزی استراتژیک: مهارت بعدی در این پیشرفت، برنامه ریزی استراتژیک، توانایی درک آنچه باید انجام دهیم تا از اهداف سازمان حمایت کنیم، است. ما نسبت به وضعیت مطلوب آینده به عقب کار می کنیم تا مشخص کنیم برای رسیدن به آنجا چه کاری باید انجام دهیم.

به عنوان مثال، ابراهیم برنامه‌هایی برای همکاری با بازاریابی برای راه‌اندازی گروه‌های تمرکز مشتری ایجاد می‌کند، منابع و مهارت‌های تیمش را برای تناسب ارزیابی می‌کند، و با معماران فنی درگیر می‌شود تا هرگونه محدودیت مقیاس‌پذیری در پلتفرم را درک کند.

تعیین اولویت: اکنون که می دانیم چه کاری باید انجام دهیم، باید اولویت ها را تعیین کنیم تا بتوانیم به اهداف خود برسیم. این می‌تواند به ما کمک کند تا به مهم‌ترین وظایف و پروژه‌ها دست پیدا کنیم، حتی اگر دیگر خواسته‌ها در زمان ما ایجاد شود. در مثال ما، ابراهیم اولویت‌های خود را تعیین می‌کند و تصمیم می‌گیرد که برای سه ماه آینده هر هفته به یک روز نیاز دارد تا مرحله اول برنامه‌اش را پشت سر بگذارد. برای انجام این کار، او زمان را در تقویم خود برای کار روی این پروژه مسدود کرد و با برقراری ارتباط با سهامداران، پروژه‌های کمتر مهم را کنار گذاشت.

خودآگاهی: توانایی دسترسی آگاهانه به افکار، خواسته ها و احساساتمان می تواند به ما کمک کند رفتارهایمان را کنترل کنیم. این، به نوبه خود، می تواند تأثیر مستقیمی بر عملکرد ما داشته باشد، و اینکه دیگران چگونه ما را درک می کنند. به عنوان مثال، هنگامی که ابراهیم برنامه خود را انجام می دهد، متوجه برخی از احساسات اضطرابی در بدن خود می شود و شب ها در حال نشخوار فکری می شود. او شروع به احساس “وابستگی نفس” خود به فرصت موفقیت در چشمان دیگران می کند و احساس نگرانی در مورد اینکه آیا او فرد مناسبی برای این پروژه است یا خیر.

تنظیم عاطفی خودآگاهی نسبت به احساساتمان پیش نیاز تنظیم آنهاست: به عنوان مثال، اگر ما نتوانیم آن را به آگاهی خود برسانیم، ترس می‌تواند ناراحت‌کننده باشد و واکنش‌های جنگ یا گریز را برانگیزد. خودآگاهی ابراهیم به او این امکان را می دهد که ترس خود را از اینکه ممکن است فرد مناسبی برای انجام وظیفه نباشد درک کند. او می تواند با تفکر منطقی در مورد نقاط قوت خود و نحوه اعمال آنها در هر بخش بازار بر این احساسات غلبه کند. این به او اجازه می دهد تا دوباره روی کاری که به بهترین شکل انجام می دهد تمرکز کند و ناراحتی خود را برطرف کند.

مراقبت از خود: در واقع کسی که مسئول مراقبت از ماست خود ما هستیم. شکوفایی تنها با پرورش خودمان امکان پذیر است. اکثر ما باورهای ریشه ای داریم .فکر کردن به خود یک نوع خودآگاهی است. واقعیت امر این است که باید در بهترین حالت خودمان باشیم تا بتوانیم بهترین کار را نیز انجام دهیم و اگر خود مراقبتی نداشته باشیم باعث از بین بردن ظرفیت های خود برای مشارکت میشویم. به نظر شما چه تعدادی از افراد در محل کارشان با 80 ساعت کار در هفته به مدت چند هفته روبرو میشوند، ولی متوجه این موضوع شده ایم که فکر و بهره وری رو به کاهش باشد؟

برای ابراهیم، ​​او قبلاً این کار را کرده بود. تکالیف کاری بزرگ قبلاً در زندگی او عدم تعادل ایجاد کرده بود، بنابراین او می دانست که باید با برنامه ریزی زمان برای ورزش، ساختاری برای خود ایجاد کند و از تکنیک های اثبات شده برای او استفاده کند تا بتواند کارهای باز را به ترتیب در محل کارش رها کند. برای دادن زمان به خانواده او «خودخواه» را جایگزین «خودخواه» کرد.

توصیه هایی در مورد خود مراقبتی روان شناختی

1-مطالب ادبی و هنری را مطالعه کنید.

2-اگر دچار ناراحتی های روانی شدید به روانشناس مراجعه کنید.

3-اقداماتی را برای کاهش استرس های خود انجام دهدی.

4-به تجربه ها و افکار و احساسات خود توجه داشته باشید.

5-روزانه زمانی را به فکرکردن در مورد کارهایتان اختصاص دهید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا